پایگاه خبری تحلیلی ایراسین، راهبرد و رویه آمریکا در قبال منازعه میان ایران و اسرائیل به ویژه بعد از وقوع عملیات هفت اکتبر (طوفان الاقصی)، موضوعی است که قصد دارم مطالبی را درباره آن بیان کنم. در واقع میخواهیم بدانیم که اولاً رویکرد آمریکا در قبال تنشهای موجود میان ایران و اسرائیل در یک سال اخیر چه بوده است و ثانیاً برای پیشبرد اهداف خود در منطقه و به ویژه کاهش تنش میان ایران و اسرائیل چه کرده و این تلاش چقدر موفقیتآمیز بوده است.
چنانکه میدانید منازعه میان ایران و اسرائیل از قدیمیترین، پرتنشترین و جدیترین منازعاتی است که در منطقه خاورمیانه وجود داشته و دارد. عملیات طوفان الاقصی طبعاً تاثیراتی بر روابط این دو کشور داشته و تحولاتی را نیز در پی داشته است. البته لازم به ذکر است که منازعه ایران و اسرائیل طی چند دهه گذشته ادامه داشته و از ابعاد مختلفی برخوردار است. قدرتهای مختلف نیز تلاش کردهاند چه در چارچوب تشدید و چه در چارچوب کاهش و کنترل این تنشها اثرگذار باشند. لذا هر کدام تاکتیکها و رویکردهایی در این زمینه اتخاذ کرده و عملکردی در پیش گرفتهاند که در جای خود قابل نقد و بررسی است.
الگوی مدیریت قدرتهای بزرگ
پرسش اصلی من در این مقاله این است که آمریکا در قبال منازعه میان ایران و اسرائیل چه برنامه و راهبردی داشته و چه تاکتیکهایی را در این زمینه به کار گرفته است. چارچوب مدنظر من در این مبحث تحت عنوان «الگوی مدیریت قدرتهای بزرگ» که بیشتر تحت تاثیر مکتب انگلیسی است و ترکیب این الگو با مبحث مدیریت منازعه ارائه شده است. ایده اصلی «مدیریت قدرتهای بزرگ» در واقع این است که قدرتهای بزرگ چه در سطح جهانی و چه در سطح منطقهای، بر اساس توانمندیها و نفوذی که دارند اقداماتی را انجام میدهند که حتیالامکان بتوانند نظم موجود را حفظ کرده و جلوی گسترش تنش را بگیرند. اتفاقاً مدیریت منازعه نیز همین را مطرح میکند و تاکید دارد، ایده اصلی این است که در حال حاضر منازعهای وجود دارد که نه اینکه الزاماً بتوان برای حل آن اقدامی انجام داد، بلکه به هر ترتیبی باید جلوی تشدید آن گرفته و گستره آن محدود و مهار شود.
منازعه دوجانبه میان ایران و اسرائیل
مهمترین جنبه منازعه میان ایران و اسرائیل این است که ایران، اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد؛ بنابراین اسرائیل نیز در پیضربهزدن به توانمندیهای جمهوری اسلامی است. در واقع اسرائیل، ایران را منشأ ناامنی در منطقه میداند و ایران نیز اسرائیل را یک رژیم نامشروع و اشغالگر میشناسد. به همین جهت میتوان گفت که طی دهههای اخیر میان این دو کشور بالاترین سطح منازعه رخ داده است.
یکی دیگر از جنبههای منازعه میان دو کشور، جنبه استراتژیک آن است. در حال حاضر دو بازیگر اصلی در منطقه غرب آسیا وجود دارند که تلاش میکنند روی روندهای امنیت و نظم منطقهای اثرگذار باشند و الگوی مطلوب خود را در این زمینه اعمال کنند. چنانکه طبیعتاً ایران و اسرائیل هر کدام برنامههایی برای منطقه دارند که در صدد اجرا و پیادهسازی آن به ویژه از طریق بازیگران و متحدان نیابتی خود در منطقه هستند. همین موضوع نیز بر تنشزایی در رابطه میان این دو کشور میافزاید و پیشبرد اهدافشان را برای آن دو دشوار میکند.
در این میان، آمریکا نیز مانند سایر قدرتهای بزرگ جهان همچون چین و روسیه که تلاش کردهاند میزان اثرگذاری خود را چه در منطقه خاورمیانه و چه در سایر حوزهها افزایش دهند، از گذشته تا امروز تلاش کرده تا در این فضا اثرگذار باشد. به همین جهت کاملاً طبیعی به نظر میرسد که وقتی منازعهای میان دو کشور ایجاد میشود، زمینه برای حضور و اثرگذاری قدرتهای بزرگ فراهم میشود و آنها در وضعیت موجود مداخلاتی انجام دهند. منازعه میان ایران و اسرائیل نیز از جمله مصادیقی است که زمینه را برای حضور و اثرگذاری قدرتهای بزرگ جهان فراهم کرده و آنها نیز هر کدام به فراخور اهداف و منافع خود نقش و تاکتیکهایی را در این زمینه در پیش گرفتهاند. البته در اینجا نقطه تمرکز من بر رویکرد آمریکا در این حوزه است.
مروری بر یک سال اخیر
آمریکا در یک سال اخیر و بعد از عملیات هفت اکتبر (طوفان الاقصی)، راهکار اصلی خود را در خصوص ایران و اسرائیل بر مبنای جلوگیری از تشدید تنش میان این دو کشور قرار داده است. در واقع آمریکا صرفنظر از اتحادی که با اسرائیل و صرفنظر از خصومتی که با ایران دارد، در این مدت تلاش کرده تا با استفاده از هر تاکتیک و روشی که میتواند جلوی گسترش این تنش در منطقه را بگیرد تا منجر به وقوع جنگ میان ایران و اسرائیل نشود. اما چرا آمریکا رویکرد تنشزدایی در پیش گرفته است؟
شاید این سوال مطرح شود که این راهکار آمریکا چه سازگاری با خصومت دیرینه آن با ایران و اتحاد دیرینهاش با اسرائیل دارد؟ در پاسخ باید گفت که شاید دغدغه آمریکا در شرایط حاضر بیش از هر چیز دیگری حفظ نظم در منطقه خاورمیانه باشد و در حال حاضر، این موضوع برای این کشور اهمیت بیشتری نسبت به اتحاد دو جانبهاش با اسرائیل و خصومت دوجانبهاش با ایران دارد. اما در خصوص اینکه آمریکا در راستای تحقق این راهبرد از چه تاکتیکهایی بهرهمند شده و چه سیاستی در پیش گرفته است، باید گفت که موارد متعددی در این زمینه قابل ذکر است که من صرفاً به چند مورد از آنها اشاره میکنم.
یک: جلوگیری از گسترش میدان جنگ خاورمیانه
از اولین روزی که عملیات هفتم اکتبر (طوفان الاقصی) اتفاق افتاد، دغدغه اصلی آمریکا این بود که ایران و اسرائیل را راضی کند که حوزه منازعه خود را از محدوده غزه و لبنان و فلسطین به جاهای دیگری نکشانند. به همین جهت نیز آمریکا هم به ایران پیامهایی ارسال کرد تا متحدین نیابتی خود را درگیر این منازعه نکند و هم اسرائیل را تعقیب میکرد تا حوزه منازعه را از این نقاط خارج نکند و به ایران بکشاند. حال اینکه آمریکا چقدر در تحقق این امر موفق بوده موضوع دیگری است که در جای خود قابلیت بحث و بررسی دارد.
دو: درخواست از ایران برای کنترل گروههای نیابتی
از اولین روزی که عملیات هفتم اکتبر (طوفان الاقصی) اتفاق افتاد، این نگرانی وجود داشت که شاید سایر گروهها به منظور حمایت از حماس وارد این معرکه شوند. در همان زمان نیز مباحثی مطرح بود که از سوی نیروی قدس ایران با گروههای مقاومت در عراق و لبنان گفتوگوهایی صورت گرفت و تا حدودی این گفتوگوها موفقیت آمیز بود و عملاً تا سپتامبر امسال دوام آورد. به همین دلیل نیز گستره میدان جنگ به نقاط دیگر کشیده نشد و گروههای نیابتی تا حد زیادی کنترل شدند. طبیعتاً، این امر چندان مورد تایید و خوشایند دولت اسرائیل و مشخصاً نتانیاهو نبود.
سه: تلاش برای راضی نگه داشتن اسرائیل
آمریکا در یک سال اخیر تلاش کرده با استفاده از روشهای مختلفی اسرائیل را راضی نگه دارد. در همین راستا در هر قطعنامهای که در این بازه زمانی به شورای امنیت ملی رفته و علیه اسرائیل بوده است، توسط آمریکا وتو شده است. این کار با این هدف انجام شده تا آمریکا بتواند اسرائیل را در بخشهای دیگر کنترل کند و این باور که آمریکا دارد در حق اسرائیل کوتاهی میکند را تا حدی برطرف سازد. این اقدام همچنین با هدف مدیریت و کنترل نخبگان اسرائیلی که میتوانند افکارعمومی را به این سمت هدایت کنند که آمریکا حمایت لازم را از اسرائیل نکرده است، انجام شد.
چهار: تداوم حمایتهای آمریکا از اسرائیل
آمریکا در این مدت به صورت گسترده تلاش کرده تا حمایتهای مالی و تسهیلاتی لازم را از اسرائیل انجام دهد تا بتواند کماکان آن برتری محلی خود را نسبت به این کشور حفظ کرده و سهم خود را جهت دخالت در امور منطقه محفوظ نگه دارد.
پنج: کنترل اسرائیل نسبت به عملیات موشکی ایران
ایران در ماه آوریل و در ماههای گذشته دو عملیات موشکی انجام داد و همانطور که مشاهده شد واکنش چندانی نسبت به عملیات ماه آوریل صورت نگرفت و در واقع واکنشها علیه ایران به درستی مدیریت شد. در خصوص عملیات اخیر هم برنامههایی مطرح بود که اسرائیل پاسخ محکمی به این عملیات بدهد. اما واقعیت این است که پاسخ شدیدی از سوی اسرائیل صورت نگرفت و واکنشی که صورت گرفت نیز برای ایران قابل تحمل بود. یکی از عوامل اثرگذار در این زمینه به غیر از عوامل بازدارندگی و قدرت فعلی ایران، حتماً فشارهای آمریکا بر اسرائیل بوده است. البته آمریکا در این خصوص هزینههایی را هم متقبل شده است و میتوان گفت این موارد حتی شاید روی انتخابات آمریکا و نحوه حضور ترامپ و کابینه او نیز اثرگذار بود.
شش: حمایت از روند آتشبس با حماس
در این دوره به جز تلاشهایی که توسط آمریکا و فرانسه برای وقوع آتشبس میان اسرائیل و حماس صورت گرفت، از ابتکارات منطقهای مانند ظرفیت کشورهایی همچون مصر و قطر نیز استفاده شد تا بتوان هرچه زودتر نسبت به اتمام تنشها و جنگ در منطقه اقداماتی انجام داد. هرچند به نتیجه خاصی نرسید اما به هر حال در این زمینه اقداماتی صورت گرفت.
هفت: کنارهگیری از عملیاتهای خرابکارانه اسرائیل
آمریکا در این بازه زمانی به صورت مرتب پس از عملیاتهای خرابکارانه اسرائیل تاکید کرده است که در این عملیاتها نقشی نداشته است و در واقع مسوولیت کار را بر عهده خود اسرائیل قرار داده است. این روش نیز روشی است برای اینکه آمریکا بتواند جلوی افزایش بازیگران و گستردهسازی منازعه میان ایران و اسرائیل را در منطقه بگیرد و از تشدید تنشها پیشگیری کند.
مروری بر مجموعه این موارد و عوامل مذکور نشان میدهد هرچند تنش و درگیری میان ایران و اسرائیل در این مدت گسترش یافته است و تاکتیکهای در پیش گرفته شده از سوی آمریکا در این زمینه شکست خورده و چندان موفقیتآمیز نبوده است، اما به هر حال میتوان گفت که اگر آمریکا چنین سیاستی را در این خصوص در پیش نمیگرفت شاید وضعیت از آنچه که امروز هست بدتر هم میشد. چنانکه یکی از پیامدهای تلاشهای آمریکا در این زمینه این بود که حداقل یک آتشبس موقت میان اسرائیل و حزبالله صورت گرفت. لذا همه اینها میتواند تاییدکننده راهبرد کلی آمریکا برای جلوگیری از گسترش تنش در منطقه و برقراری نظم باشد.
سید احمد فاطمی نژاد-دانشیار روابط بینالملل دانشگاه فردوسی مشهد
ارسال نظر